وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

ویزیت دوم

دیروز برای دومین بار از خانم دکتر وقت گرفتیم و رفتیم پیشش عزیزم روز 7 خرداد جواب ازمایشگاه پارس رو هم گرفته بودیم خوشبختانه خانم دکتر وقتی اونارو دید اظهار رضایت کرد و گفت غربالگری دوم هم نیازی نیست و همه چی در حد عالیه خدایا ممنون راستی اینم بگم تو مطب خانم دکتر با یه مجله اشنا شدم به اسم نی نی پلاس رفتم دفتر مجله شماره ها 1 تا سه رو که منتشر شده بود گرفتم و فرم اشتراکم پرکردم تا هر ماه برام بیاد نمیدونی چه مجله قشنگیه عزیزم پر از عسکهای نی نی های خوشگل انشااله خدا برای پدر ومادراشون حفظشون کنه
23 خرداد 1390

فوت مادربزرگ مامانی

عزیزم بالاخره سه ماه اول بارداری تموم شد الان تنها کسایی که میدونن تو تودل من جا خوش کردی خونواده من هستن عزیزم روز پنج شنبه 29 اردیبهشت مامانم زنگ زد گفت حال مادربزرگم ( مادر پدرم ) خوب نیست یسر بهش بزنیم روز جمعه من و تو همراه بابا- خاله و مادربزرگ و پدربزرگت رفتیم خونه عموم ولی چه حیف که دیر شده بود مادربزرگم چشماشو بسته بود و نمیدونم ایا منو میدید و صدامو میشنید یا نه بهش گفتم که تو اومدی امیدوارم تونسته باشم تو اخرین لحظات عمرش خوشحالش کرده باشم ما شب برگشتیم ولی مامانی و بابایی من اونجا موندن فردا دم ظهر بود که دایی علی به بابات زنگ زده بود و خبر فوت مادربزرگ رو داده بود اونم به من زنگ زد و من ترک محل کار کردم و رفتیم مراسم ختم انشاال...
20 خرداد 1390
1